جدول جو
جدول جو

معنی شب دزد - جستجوی لغت در جدول جو

شب دزد
(شَ دُ)
دزدشب. (ناظم الاطباء). آنکه شبها دزدی کند برخلاف رهزنان و عیارپیشگان که روزها دزدی کنند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب دخت
تصویر شب دخت
(دخترانه)
دختر شب
فرهنگ نامهای ایرانی
(دُ)
دزدی که در فن دزدی از طایفۀ دزدان ممتاز باشد. (از بهار عجم) (از آنندراج) :
شاه بیتی ز من حریفی برد
روشنم شد که شاه دزدی هست.
محسن تأثیر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(شَ دُ)
سارق شمع. که شمع دزد، تعبیری طنزآمیز از خادم مزار امام یا امامزاده ای. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ)
نی یا چوبی کاواک که در درون آن چوب دیگر تعبیه کنند و از دهان آن آب افکنند. و عربی آن مضخه و ذرّاقه و زرّاقه و سرّاقه است. و به فارسی آب انداز نیز گویند، قسمی حشره چند زنبوری سرخ که در زیر خاک باشد و ریشه نبات خورد و آن را تباه کند و حوض و امثال آن را سوراخ کند، و در بعض ولایات آن را زمین سنبه گویند. پشیل، (اصطلاح طب) آلتی از شیشه که بر سر آن سوزنی مجوّف است و بدان در تن آدمی و جانوران دواهای مایع کنند. و این عمل را تزریق نامند
لغت نامه دهخدا
(تَ دُ دَ / دِ)
تب مخفی. تبی که در بیمار اثری بارز نداشته باشد و بیشتر در بیماران پیر مسلول و آنهم در اوایل بیماری مشاهده میشود و درجۀ حرارت بدن بیمار بیش از چند عشر از حد معمولی بالاتر نرود و بهمین جهت تشخیص وجود بیماری در بیمار مشکل است. رجوع به تب شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نوعی از طعام که گوشت و شلغم را در دیگ نهند و شبانه در زیر آتش گذارند و فردای آن تناول کنند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ خَ)
دزدندۀ دل. دزد دل. آنکه دلها را می دزدد. آنکه دلها را می رباید. دلربا. ربایندۀ دل. و این صفت محبوبه و معشوقه افتد:
دل دزد و دلربای من آن سعتری پسر
کآورد عمر من به غم هجر خود به سر.
موقری (از ترجمان البلاغۀ رادویانی).
زلف دل دزدش صبا را بند بر گردن نهاد
با هواداران رهرو حیلۀ جادو ببین.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(زَ)
گردباد و طوفان و تندباد. (آنندراج). گردباد و تندباد سخت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
منفذی بدرون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند، و گویند این زمین یا این کاریز آب دزد دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل دزد
تصویر دل دزد
انکه دلها را برباید
فرهنگ لغت هوشیار
تلمبه ای شیشه ای که مایعات را بطرف خود کشدوجهت داخل کردن به بدن به کار میرود، حشره از تیره سیرسیرک ها، راسته راست بالان، که زمین را می کند و از ریشه گیاهان تغذیه می کند
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گردکردن لبها غنچه وار: به لب دزدی دهان را غنچه گون کرد دهان غنچه را یکبار خون کرد. (محمد اکبر دولت آبادی آنند. لب)
فرهنگ لغت هوشیار
غده ایست در میان فاق پاچه گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آنرا بخورد چشمش موی زاید در می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آنرا بیرون آورد، انتهای هر چیز: (فلان کس تا مو دزدش بما فرو کرد) (یعنی کلاه گشادی سر ما گذاشت)
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای کنه که خصوصا در قهوه خانه های بین شهرستانها و مسافر خانه ها و اماکن عمومی موجود و خطرناک است و به وسیله گزش خود انگل نوعی تب راجعه را وارد بدن انسان می کند غریب گز
فرهنگ لغت هوشیار
منفذی بدون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند: این زمین یااین کاریز آب دزد دارد، مجرای آب، ابر سحاب قطره دزد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره پروانه واران که یکساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش مرکب از سه برگچه است. گلهایش سفید و یا صورتی رنگند و برخی گونه ها نیز دارای گلهای ارغوانیند و به ندرت دارای گل زرد می باشد گل آذینش خوشه یی کروی است. در حدود 150 گونه از این گیاه شناخته شده که همه مصرف علوفه دارند و جزو گیاهان مرغوب مرتع می باشد رطبه برسیم برسیم احمر فصفصه شبدر چمنی گل قرمز حندقوقی ذوثلاث الولن ذوخمسه الوان طریفلن شبذر. یا شبدر صحرایی. گونه ای شبدر که دارای برگهای ریز کوچک است و در کنار نهرها و مزارع می روید رجل الرنب ارنبی. یا شبدر عطری. ناخنک یا شبدر گل قرمز. قرنبوش. توضیح با شبدر عطری (ناخنک) اشتباه نشود یا شبدر وحشی. گونه ای شبدر که شباهتی کامل به شنبلیله دارد و جزو شبدرهای خودروی یکساله است و برگهای تازه آن را جزو سبزیهای خوراکی می خورند حند قوقی بری ذرق دیواسپست انده قوقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه دزد
تصویر شاه دزد
دزدی که در فن دزدی از طایفه دزدان ممتاز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب گرد
تصویر شب گرد
شبرو، ماه، عسس، پاسبان، راه زن، دزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب دزدک
تصویر آب دزدک
((دُ دَ))
سرنگ، جانوری است قهوه ای رنگ با پای دندانه دار و تیز که زمین را سوراخ می کند و به ریشه گیاهان آسیب می رساند، خوراکش کرم ها و حشرات می باشد، بال های کوچکی هم دارد که می تواند کمی پرواز کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب دزد
تصویر آب دزد
((دُ))
منفذی درون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند، مجرای آب، ابر، سحاب، قطره دزد (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم دزد
تصویر دم دزد
جاسوس
فرهنگ واژه فارسی سره
کسی که از زیر کار شانه خالی کند، تنبل
فرهنگ گویش مازندرانی
شاه دزد، دزد پرآوازه و مشهور
فرهنگ گویش مازندرانی
حشره ای هم چون غریب گز که خون انسان را می مکد و فرهنگ نظام
فرهنگ گویش مازندرانی
بدزد، امر به دزدیدن
فرهنگ گویش مازندرانی